رودکی چنگ برگرفت و نواخت...
رودکی چنگ برگرفت و نواخت...
مریم جعفری آذرمانی
(توضیح: این مطلب تاریخ دقیق ندارد، آن را سه چهار سال پیش نوشتم و فکر میکنم در نشریه هنرمند منتشر شد.)
چطور میتوان حجم ادبیات کلاسیک فارسی را در طول یک عمر خواند؟ منظورم همین متنهای در دسترس است؛ همینهایی که میشود در بازار کتاب پیدا کرد، حتا نه آنهایی که احتمالا دیگر منتشر نمیشوند یا نسخههای کمیابی دارند یا حتا آنهایی که لبریز از کلمات دشوارند. مثلا فقط یک کتاب از مولوی یعنی همان مثنوی معنوی که معمولا در چند جلد منتشر میشود خواندن آن حتا به شکل روزنامهوار هم به وقت بسیاری نیاز دارد. واقعا با وجود اینهمه رسانه آیا نوبت به یک داستان از مثنوی هم میرسد؟ یک شاعر را تصور کنید که به فرض اصلا مشکل پول در آوردن هم نداشته باشد و به شکلی زندگیاش تامین شود و فقط مشغول شاعریاش باشد، ولی به ندرت میتوان گفت که همین نوع از شاعر، وقت مطالعهی کافی داشته باشد، یعنی همین اینترنت ممکن است تمام وقتش را بگیرد. تازه خیلیها هستند که به رسانههای دیگر هم توجه میکنند، از سوی دیگر جلسات متعدد ادبی هم هست که بسیاری از شاعرانِ جوانتر اگر بخواهند در آنها شرکت کنند تقریبا هر روز یک جلسه دست کم در سطح تهران وجود دارد. اگرچه بعضی از روزهای هفته هم چند جلسه در یک روز برگزار میشود. به هر حال همهی اینها در مفهوم عمومیِ خود، یک رسانهاند؛ حالا ممکن است یکی رسانهای مثل رادیو یا تلویزیون در اختیارش باشد دیگری جلسهای داشته باشد یا به جلساتی رفت و آمد کند، و معمولا با وجود همهی اینها دست کم وبلاگ یا سایتی وجود دارد که شخصا به شاعر تعلق داشته باشد، همهی اینها رسانهاند فقط تعداد مخاطبانشان متفاوت است. شاعر اگر بخواهد حتا فقط به یکی از اینها به صورت جدی رسیدگی کند و از آن به عنوان یک دریچه برای گفتگو با مخاطبان استفاده کند، میشود گفت که دیگر وقتی برای مطالعه ندارد یا اگر هم دارد آنقدر اندک است که به حساب نمیآید. البته شاعر حق دارد که شعرش را مطرح کند و شاید این یک صفت ذاتی باشد و اصلا هم بد نیست. به هر حال شاعر، شعر را برای گوشهای شنوا میگوید چون اگر برای دل خودش میگفت به این همه رسانه توجهی نمیکرد. البته انتشار کتاب هم در کنار اینها وجود دارد ولی شاید مثل قبلترها مورد اقبال قرار نگیرد. به همان دلیلی که اصلا فرصتی برای مطالعه ـ از روی کاغذ ـ نمانده است. البته نباید انتشار الکترونیکی را شوخی گرفت، در هر صورت این هم نوعی کتاب است و جای شکرش باقیست که همین نشر الکترونیکی میتواند قدری از حس کتابخوانی را برای کسانی که شبانهروز با اینترنت در تماساند، نگه دارد. اما معمولا کماند کسانی که از روی کامپیوترشان کتاب بخوانند چون بخش بزرگی از کتابخوانها هنوز به خواندن از روی کاغذ عادت دارند و اگر این نباشد ممکن است حس کتابخوانیشان را از دست بدهند. حالا چطور میشود این رسانهها را داشت و اهل مطالعهی دقیق و عمیق هم بود؟ شاید بتوان با تقسیم این دو به مقاطع زمانی مختلف مشکل را حل کرد. مثلا میشود تصمیم گرفت که فرضا روزهای اول هفته برای مطالعه کتاب باشد و نوشتن، و روزهای آخر هفته، برای ارتباط با دنیای عرضهی شعر. البته شعر گفتن میتواند در هر زمان هفته اتفاق بیفتد. این دیگر مربوط به خود شاعر است که شعر را اصل کار خودش قرار دهد. شاید سخت باشد ولی به هر حال این مسئلهی عادت به اینترنت و رسانههای دیگر، مسئلهای نیست که فقط مخصوص بچههایی باشد که به سن بلوغ نرسیدهاند، چه بسا برای بزرگترها شدیدتر باشد، مخصوصا اگر شاعر باشند تاثیر بیشتری هم از محیط میگیرند و بسیار پیش آمده که زندگی ادبی یک شاعر فقط در اینترنت خلاصه شده، و بسیاری از این شاعران به یک مخاطبِ صرف تبدیل شدهاند و دیگر حتا وقت شعر گفتن هم ندارند، البته در این میان بعضی هوشمندانه عمل میکنند و دست کم به خاطر آنکه یک وبلاگ مخصوص خودشان دارند سعی میکنند بالاخره روزی یا هفتهای یا ماهی یکبار شعری تازه یا مطلبی دندانگیر بنویسند که در وبلاگشان عرضه کنند و این خودش غنیمتیست. اما همین گروه اخیر هم گاهی آنچنان از عدم مطالعه رنج میبرند که کم کم آثارشان چه شعر و چه غیر شعر، از روح خلاقیت خالی میشود. و دقیقا همین موقع است که خواندنِ ادبیات کلاسیک فارسی مشکل است، و از سوی دیگر میتواند به همان اندازه لذتبخش هم باشد.
ولی میتوان موقعیتی را تصور کرد که یک شاعر از تمام دنیای جدید بیزار شود و به گوشهای پناه ببرد تا مثلا شعرهای رودکی را بخواند. همین فاصله از دنیای جدید خودش میتواند به ضرر شاعر تمام شود و او را از سیر پیشروندگی دنیا دور نگه دارد. ولی واقعا کدام را میشود مهمتر دانست؟ فکر میکنم اگر شاعر بخواهد به شاعریاش ادامه دهد، همان رودکیخوانی را ترجیح بدهد، چون دستکم حس میکند که رودکی با قدرتی که در عرضهی شعرش پیش کسانی داشته که در زمانهی خودشان مهم بودهاند، بیشتر شاعر است تا کسی که با تاسیس یک وبلاگ، مسیر شاعریاش را شروع میکند. البته این دومی، ممکن است به نسبت زمانهی خودش، به شاعر مهمی هم تبدیل شود، اما شاعری که از میانهی راهِ شاعریاش به دنیای اینترنت وارد شده است، بعید است که اولی را به خاطر دومی کنار بگذارد. در واقع حتا اگر هر روز هم به وبلاگهای این گروه دوم مراجعه کند و حتا فرصتی برای رجوع به شعر رودکی نداشته باشد باز هم ته دلش رودکی را ترجیح میدهد.
واقعیت این است که امروز، دشوارترین کار برای یک شاعر، همسو بودن با روزگار خود است، کاری که تا همین یک دهه پیش آنقدرها هم سخت نبود اما امروز دیگر، همسو بودن کامل با زمانه، تقریبا محال است. اگر تصور کنیم که شاعر میتواند مثلا تا پنجاه سال شاعریاش را ادامه دهد، در این فرصت چگونه میتواند هم به زمانه روی خوش نشان دهد و هم پیشینهی شعر همزبانانش را مطالعه کند؟ به هر حال در انواع و اقسام نظریهها، حتا نظریههای بسیار رادیکال هم، ضرورت مطالعهی ادبیات کلاسیک برای هر شاعری در هر زبانی توصیه شده است، چون مسلم شده است که بدون شناخت آن، نمیتوان به آیندهای ارزشمند دست پیدا کرد. اما شاید همین قانون در زمان نوشته شدن همین مطلب، در مسیر نقض شدن باشد. در هر صورت، فکر میکنم شاعر جوان امروزی هم میتواند از شعر و ادبیات کلاسیک فارسی نکتههایی تازه دریافت کند چرا که آنقدر این ادبیات وسیع و چند جانبه است که استادان و پژوهشگران نسلهای پیش، به همهی آنها اشاره نکردهاند، اما برای آنکه بدانیم نکتهای که کشف کردهایم، تازه است باید بدانیم همین نسلهای پیش به آن اشاره کردهاند یا نه، و چون هر کتابی را نمیشود در اینترنت پیدا کرد، پس ناچار باید کمی هم به کتابخانههای کاغذی مراجعه کنیم تا از همین زمانهی به سرعت پیشرونده جا نمانیم.