...
از این پس وبلاگ "من شاعرم" در آدرس زیر به روز خواهد شد:
iampoet[.]blog[.]ir
از این پس وبلاگ "من شاعرم" در آدرس زیر به روز خواهد شد:
iampoet[.]blog[.]ir
خانم مریم جعفری آذرمانی،
با سلام و تشکر از ارسال شعرهاتان، از خواندن آنها خیلی لذت بردم. شما تبحر فوقالعادهای در استفاده از وزنهای شعر فارسی، به طور کلی شعر کلاسیک دارید که بسیار هم غبطهانگیز است. امیدوارم در هر راهی که از نظر شعری انتخاب کردهاید، بیش از اینها حتا موفق باشید. احساس من این است که این احساس و قدرت استفاده از شیوهی کلاسیک بیان، که در عین حال به مضامین جدید میپردازد، امکان دارد، ناگهان به علت فشار مضامین جدید، به ویژه، وقتی که مضامین به صورت مرکب و مختلط فشار بیاورند، ذهن و زبان ناگهان پرش به سوی بیانهایی بکند که قالب اعتیادی را از هم فرو بپاشد، و کلِّ آن استعداد و سلیقه خود را به سوی نگارشی پرتاب کند با زمان ما نه تنها از نظر محتوایی، بلکه نیز از نظر شیوهی بیان و شکل شکوفایی از نوعی دیگر را تجربه کند. از شعرهاتان خیلی لذت بردم. دیدگاه انتقادی توأم با زاویهای از طنز بسیار خوب نشسته بود. امیدوارم در هر شیوهای که در پیش گرفتهاید، به توفیقهای بالاتر و بهتری دست پیدا کنید،
به امید دیدار کارهای آینده و با تشکر مجدد
رضا براهنی 17 آگوست 2011
اواخر سال 85 در میزگردی که برای شعر حجم برگزار شد در فرهنگسرای ارسباران حضور داشتم و پیشینهای از شعر حجم را در نوشتههای شاعران و نویسندگان قدیمی فارسیزبان مثل سهروردی، بقلی، مولوی وحتا متاخرتر مثل بیدل دهلوی... ارایه کردم که در برخی سایتها و روزنامهها هم به طور کامل و هم به صورت خلاصه منتشر شد. در آنجا قید کردم که نمونههای نظم و نثری وجود دارد که بتواند به شعر حجم مربوط باشد.
اما از آنجا که سالهاست غزل مینویسم و ممکن است به دلیل ذهنیت عرفانی-خصوصی خود، گاهی هم در غزلهایم رگههایی از عرفان و به خودپرداختن و جزءنگری به دلیل ویژگی ذهن زنانه و جزءنگرانه دیده شود، ولی به این واقعیت رسیدهام که غزل به طور خاص و کامل، به دلیل برخی ویژگیها نمیتواند «قطعهشعر» بسازد و اصلن کار غزل چیز دیگریست.
با وجود این، نامهای را که جناب یداله رویایی لطف کردند و بعد از خواندن «پیانو» فرستادند در اینجا منتشر میکنم
مریم جعفری آذرمانی
به مریم جعفری آذرمانی
پاریس، 5 دسامبر 2007 (14 آذر 86)
شاعر عزیز،
یک تشکر بزرگ برای ارسال «پیانو» !
چند روز پیش رسید، و چند روز دیگر هم در دستهای من میماند. مرا به حرف میبرد، و به دورتر از حرف. در شعر، امروز زیاد نیستند کسانی که میشود به آنها گفت که شعر هنوز حرف آخرش را نگفته است.
قدرت شما در پیانو غزل را از قلمرو غزل دور میکند، کار نویسش جهانش مرز نمیشناسد. همین نوع نزدیکیهایی که شما به زبان ( و به چیز) دارید ما را در خطی ناخوانا مشترکمان میکند، که انگار زیر نگاه حجم ماندهاید. امروز شما تنها کسی هستید که میتوانید غزل را « قطعه شعر» کنید. آنچه ما کم داریم « قطعه شعر» است نه شعر.
با آرزوهائی که برایم کردهاید میمانم، تنها با اطرافم، فعلا همین چند سطر را از من داشته باشید، که شما را هم من در همین چند سطر دارم.
با شما یداله رویایی