آیا شعر را باید موزون ترجمه کرد؟
وزن شعر از زبانی به زبانی دیگر ممکن است متفاوت باشد، مثلا در زبان فرانسه تساوی تعداد هجاهای هر مصراع، وزن را به وجود میآورند (یعنی وزن عددی)، اما همین وزن شعر در زبان انگلیسی و آلمانی بر اساس تکیهای که بر هجاها میشود به وجود میآید (یعنی وزن تکیهای) و در زبان فارسی و عربی بر اساس کوتاهی و بلندی هجاهاست (یعنی وزن کمّی).1
به این مثال از شعر لافونتن توجه کنیم:
Même il m'est arrivé quelquefois de manger
Le Berger.
اما گاه برایم اتفاق افتاده است که
چوپان را بخورم2
تصور کنید که یک مترجم بخواهد وزن اصلی شعر را در زبان فرانسه به وزن فارسی برگرداند. این عمل تقریبا محال است، چون ایجاد وزن در این دو زبان از اساس با هم تفاوت دارند. اما اگر وزنِ فرانسوی را بخواهد به وزن فارسی تبدیل کند ممکن است به این عبارت برسد:
برایم اتفاق افتاده گاهی خوردنِ چوپان(!)
(بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن)
میبینیم که ترجمهی اول که به صورت عبارات نثریِ ساده است، بیشتر منظور شاعر را میرساند تا دومی که در آن سعی شده مصرعی با امکانات وزنی فارسی ساخته شود. مخاطب فارسیزبان ناخودآگاه متوجه میشود که چیزی تصنعی در ترجمهی دوم وجود دارد و همین باعث میشود از روح اصلی اثر کاسته شود. حالا اگر مترجم بخواهد مثلا کلمهی "manger" و "berger" را هم با همان نسبت آوایی که در زبان فرانسه دارند به فارسی برگرداند، مشکل مضاعف میشود، چون شاید مجبور باشد مثلا به جای «خوردن» از «چپاندن» استفاده کند تا با «چوپان» اندکی تناسب کلمهای داشته باشد! البته فهمیدنِ اینکه ترجمهی دوم بهتر است، نیازی به دانستنِ زبان فرانسه ندارد، بلکه بدون متن اصلی و فقط به وسیلهی هوشِ ادبی کسی که زبان فارسی را میخواند و با آن تکلم میکند هم میتوان فهمید که ترجمهی دوم چیزی اضافه بر اثر اصلی دارد که با کمال تعجب به جای افزودن به آن، حتا از ارزش ادبی آن کم کرده است.
از آغاز جریان ترجمهی شعر، تا حالا، مترجمان بسیاری بودهاند که سعی کردهاند شعرهای موزون را به صورت موزون ترجمه کنند و به جز چند عبارت معدود نتوانستهاند کار خوبی ارائه دهند و همین باعث شده است که شاعری که در زبان اصلی خود، شعرهای بسیار مورد توجهی دارد، در جریان ترجمه به شاعری تبدیل شود که بر اساس شنیدههای مخاطبان نام بزرگی دارد اما وقتی ترجمهی شعرش خوانده میشود این شگفتی به وجود میآید که این چه شاعریست که نه دستور زبان را بلد است نه تقدم و تاخر کلمات را درست به کار برده است مثلا به این ترجمه از شعرهای پوشکین توجه کنیم:
در اعماق کانهای سیبیر
با فخر تحمل کنید، یاران!
گم نمیشود رنج دلگیر
و بلند پرواز فکرهاتان.3
باور کنید ترجمهی بخشی از یک شعر پوشکین شاعر بزرگ روسیه همین است، مترجم (که نامش در کتاب نیامده است) خواسته ترجمهی موزونی ارائه دهد و فجیعتر این که قافیه را هم حتما رعایت کند، اما علاوه بر آن که وزن را هم درست رعایت نکرده، اصلا معلوم نیست که پوشکین چه میخواهد بگوید. این کتاب در یکی از انتشاراتیهای روسیه منتشر شده (بدون متن اصلی) و اگر در کشوری غیر از روسیه منتشر میشد تصور میرفت که شاید برای تخریب شاعری مثل پوشکین آن را منتشر کردهاند تا به زبان فارسی گفته شود که پوشکین شاعر بزرگی نیست!
اما همین بخش از شعر پوشکین را به ترجمهای دیگر بخوانیم:
در اعماقِ معدنهای سیبری
پاسداری کنید
صبرِ غرورآفرینتان را
پیکارِ محزونِ شما
چون اشتیاقِ بلندِ اندیشهتان
از میان نخواهد رفت.4
دومین ترجمه تقریبا به صورت نثر است و بهرهای هم از موسیقی شعر گرفته ولی قابل مقایسه با ترجمهی قبلی نیست. اگر چه ممکن است بسیاری از ظرایف کلام را منتقل نکند اما چاره چیست؟ تنها راهی که میتوان یک ترجمهی کامل ارائه داد (که تمام ابعاد شعر را نشان دهد) این است که پوشکین را زنده کنیم و بگوییم همان را به زبان فارسی بگوید که تازه در این صورت هم محال است؛ به دلیل تفاوت امکانات زبانی و شعریِ فارسی و روسی. میبینیم که ترجمهی دوم به سلیقه و هوش ادبی هر کسی قابلقبولتر است، چون منظور شاعر مشخص است و میدانیم که با یک کلام شاعرانهی جدی روبهروییم نه مثل اولی، با یک شوخیِ موزون که اصلا منظور جملات مشخص نیست.
از سوی دیگر برای موزون کردن آن باید نحو جمله را به هم ریخت چون شاعر شعری گفته است به زبانی دیگر و ما میخواهیم در زبانی دیگر آن را موزون ترجمه کنیم پس حتا ممکن است در زبان اصلی، شعر مورد نظر بسیار هم از قواعد نحوی به شکل دقیق استفاده کرده باشد و ما با ترجمهی موزون آن و به همریختن غیر منطقیِ دستور زبان در واقع به اثر اصلی آسیب میرسانیم.
مترجمی در مورد ترجمهی آثار تی. اس. الیوت به زبان فارسی سعی کرده آن را موزون ترجمه کند و البته نه تنها با ترجمهی موزونی که از پوشکین ارائه شده قابل مقایسه نیست، بلکه در بسیاری از بخشهای شعر، ترجمهی خوبی هم ارائه داده، اما با وجود این که در مقدمهی ترجمهاش قصد خیرخواهانهاش را از این موزون ترجمه کردن قید کرده، باز هم برای به دست دادن یک ترجمهی موزون، بخشهایی از متن اصلی تقریبا عوض شده است:
What are the roots that clutch, what branches grow
Out of this stony rubbish? Son of man,
You cannot say, or guess, for you know only
A heap of broken images, where the sun beats,
…
کدامین ریشه چنگ اندازد اندر سنگزار پست؟
کدامین شاخه میروید در این شنزار بیحاصل؟
ای فرزند انسان پاسخی هرگز نخواهی داشت
گمانی هم نخواهی برد
که درک تو به جز مشتی بتهای شکسته نیست.
در آنجایی که خورشید آتش سوزان فرو ریزد...5
اگر همین ترجمه به صورت نثر انجام میگرفت، مترجم اجباری نداشت که مثلا در معنی"a heap" به جای «پشته» یا «توده»، «مشتی» بیاورد در حالی که منظور الیوت از "images"، مجسمهها یا تمثالها بوده و «پشته» یا «توده» بیشتر با آن متناسب است، در واقع نوعی ویرانی مورد نظر بوده اما «مشتی» فقط به یک ریزش درونی برمیگردد و ویرانی را به صورت کامل تداعی نمیکند یعنی بیشتر درونیست تا بیرونی.
نکته دیگر این است که نمیتوان به صرف اینکه در زبان انگلیسی ترتیب ارکان جمله، با ترتیب آنها در دستور فارسی، متفاوت است، عبارتی را از انگلیسی به صورت بههم ریختهاش در فارسی ترجمه کرد، حتا اگر غلط دستوری هم نداشته باشد. مثلا اگر در ترجمهی سطر اول همین شعر الیوت:
April is the cruellest month
بگوییم: آوریل است ستمگرترین ماه.
در واقع دستور این جمله در زبان فارسی غلط نیست اما آن را درست هم رعایت نکردهایم چون در این جمله خودِ شاعر دستور زبان انگلیسی را به صورت کامل و سرجای خودش رعایت کرده، پس نمیتوان ترجمه را کلمه به کلمه و با همان ترتیب انگلیسیاش انجام داد. پس بهتر آن است که بگوییم:
آوریل ستمگرترین ماه است.
درست است که هر شاعری گاهی در شعرش از اختیارات دستوری استفاده میکند و به شکلی بهقاعده آن را به هم میریزد اما به هم ریختن دستور زبان، آن هم در حالی که شاعر این کار را در زبان خودش انجام نداده، نه تنها به شعریت ترجمه اضافه نمیکند بلکه آن را به اثری تصنعی تبدیل میکند. مثلا در همین مورد باید در نظر داشت که امری مثل دستور زبان در شعر، شاید مهمتر از وزن باشد و ما در شاعران فارسی زبان هم میبینیم که استفادهی درست از دستور زبان را بر وزن ترجیح میدهند و اگر شاعری مثل حسین منزوی در بیتهای مختلف ارکان دستور زبان را به هم میریزد، شاید منظوری داشته باشد مثلا این که بسیاری اوقات همین به هم ریختن دستور زبان، نه فقط برای موزون کردن شعر، بلکه در جهت تاکید به عبارتی خاص و همچنین تاثیرگذاری بیشتر شعر است، مثل تاکیدهای متفاوت بر عباراتِ «شتک زده» و «خون بسیاران» در این سطر از منزوی:
شتک زدهست به خورشید خونِ بسیاران
اما ترجمهی دیگری از همان بخش شعر الیوت بخوانیم:
درین سنگستان پرزباله
چه ریشههایی چنگ بند میکند
چه شاخههایی میروید؟
آدمیزاد تو را حدس و پاسخی نیست
چون در این دشت که آفتابش گدازان و سوزان است
تو را تنها با تودهای ز پیکرهای شکسته
روزگاران دیرین سر و کار است6
میبینیم که این ترجمهی نثری نسبت به ترجمهی موزون، شاید حتا شاعرانگی کمتری داشته باشد یا از لحاظ دستوری مواردی را هم بتوان متذکر شد اما منظور شاعر را بهتر نشان داده، چون مترجم مجبور نبوده است که کلمات را به خاطر وزن و قافیه، تغییر دهد یا جابجا کند، و از لحاظ ارزشی که شعر در تاثیرگذاری خود دارد موفقتر است.
تا همین چند دهه پیش رسم بر این بود که برخی شاعران شعرهای شاعران دیگر زبانها را بازسرایی میکردند و خوب هم از کار در میآمد چون شاعری که این کار را انجام میداد اولا از اثر اصلی به شکل یک الهامبخش استفاده میکرد ثانیا قصد ترجمه هم نداشت و در عین حال به نوعی بهترین شکل ترجمهی موزون بود.
اما وقتی عنوان ترجمه روی یک اثر گذاشته میشود نمیتوان هم بر موزون بودن ترجمه تاکید داشت و هم به منظور شاعر وفادار بود. همانطور که بسیاری از بازیهای زبانی را از زبانی به زبان دیگر نمیتوان ترجمه کرد بنابراین لزومی ندارد وزن را که درجهی اهمیتش بعد از بازیهای زبانی یا تناسبات کلمهای در یک زبان است ترجمه کرد. دست کم باید منظور نویسنده و شاعر را منعکس کرد نه اینکه با پیچیدن آنها در قالب وزن و قافیه که گاهی اوقات به شدت ایرادات وزنی هم دارد کاری کرد که اثر اصلی مخدوش شود.
شاید یکی از دلایلی که مترجمان غزل را ترجمه نمیکنند همین باشد که تصور میکنند غزل باید به صورت موزون به زبان دیگر ترجمه شود در حالی که فقط کافیست جملهها و تصاویر و منظور شاعر را به زبان دیگر ترجمه کنند حالا چه اشکالی دارد که بخشی از شعریت هم در ترجمه از میان برود بهتر از این است که ترجمهی موزونی ارائه شود که (مثل همان ترجمهی موزون پوشکین) بیشتر به فکاهی شبیه است.
حتا شنیده شده که مترجم با ترجمهی موزونِ اثری مانند شاهنامه به انگلیسی، قصدش این بوده که هم محتوا و هم شکل اثر را به زبان انگلیسی منتقل کند، مگر ممکن است؟ در واقع این گونه موزون ترجمهکردن، این ادعا را هم در زیر متن خود دارد که مترجم میخواهد بگوید خودش در جایگاه کسی مثل فردوسی در زبان انگلیسیست، آن هم در عصر حاضر، در حالی که باید توجه داشت فردوسی فقط در زبان فارسی به طور کامل فردوسیست و درست است که زمان و مکان زندگی او و منش و روش او و کار بزرگی که انجام داده است در تاریخ ادبیات جهان هم منحصر به فرد است اما در زبانی دیگر شاید دست آخر بتوان حکمت و صور خیال و برخی جزئیات دیگر را منتقل کرد، بر فرض هم اگر مترجمی باشد که مقام فکری و شعری فردوسی را دارا باشد (حتا اگر بزرگترین شاعر انگلیسیزبان باشد و در عین حال به فارسی هم بتواند شعر روان بگوید) باز هم دور از ذهن است که بتواند به زبان انگلیسی شاهنامه را به صورت موزون با همین موقعیتش در زبان فارسی تبدیل کند، حتا بعید نیست چیزی بهتر از ترجمهی موزون پوشکین که در این متن اشاره شد، از آب در نیاید.
مثال دیگر در مورد آثار حسین منزوی است، گویا بیشتر ترجمههایی که تا حالا صورت گرفته، از شعرهای سپید یا آزاد او بوده است و شاید گمان میرود که غزلش باید موزون ترجمه شود در صورتی که میتوان با گرفتن وزن از آنها ترجمههایی موفق از شعرهای اصلی او که غزل هستند ارائه داد. مثلا توجه کنیم به این بیت منزوی:
زبان به رقص درآورده چندش آور و سرخ
پر است چنبر کابوسهایم از ماران
همین بیت را که در آن ارکان دستوری جابهجا شدهاند میتوان به این جمله تبدیل کرد:
چنبرِ کابوسهایم پر است از مارهایی که زبان سرخ شان را به صورتی چندشآور به رقص در آوردهاند.
در این مورد میبینیم که جملهی دوم عین شعر مورد نظر نیست اما همین که پیام شاعر را میرساند بهتر از این است که به زبان دیگری که شکل وزنیاش با زبان فارسی فرق دارد موزون ترجمه شود. چون حتا اگر ترجمهی موزون و در عین حال کامل و بینقصی هم ارائه شود باز هم خود شعر اصلی نیست، و ثانیا مخاطبی که به زبان دیگر این شعر را میخواند دنبال این نیست که بداند شاعر وزن را در یک زبان دیگر، رعایت کرده است یا نه! چون او میداند که با ترجمه روبهروست نه با یک شاعر همزبان، و بیشتر دنبال شعریتی است که از تصاویر یا پیام متن یا دیگر صفات شعری ناشی میشود. فقط میتوان در مقدمهی ترجمه قید کرد که این شعر در زبان اصلی دارای چه قالبیست و قالب را فقط برای مخاطب توضیح داد.
یا در شعری دیگر از منزوی:
کسی نگفت نسیم از تبار طوفان است
وگرنه غنچه کجا مشت بسته وا میکرد
این بیت را میتوان به صورت جملهای خبری ترجمه کرد و خواهیم دید که باز هم شعر خواهد بود چون منظور اصلی شاعر، مشخص است و وزن و قافیه فقط به تاثیرگذاری بیشتر آن کمک کرده است وگرنه همانطور که میبینیم بیت مذکور دقیقا منطق دستور زبان عادی را با رعایت ترتیب تمام ارکان جمله داراست و میتوان فارغ از وزن، آن را شعری قابل ترجمه و دارای حرفی و نگاهی نو دانست.
مریم جعفری آذرمانی
منابع:
1. برگرفته از کتاب آشنایی با عروض و قافیه، دکتر سیروس شمیسا، نشر میترا
2. انواع شعر و صناعات شعری در زبان فرانسه، دکتر ژاله کهنموئیپور، سید ضیاءالدین دهشیری، انتشارات دانشگاه تهران
3. کلاسیکهای ادبیات روسی، الکساندر پوشکین، بنگاه نشریات پروگرس، مسکو (به زبان فارسی بدون متن اصلی، نام مترجم درج نشده)
4. عصر طلایی و عصر نقرهای شعر روس، گردآوری و ترجمه حمیدرضا آتشبرآب، نشر نی
5. دشت سترون، تی. اس. الیوت، نقد و ترجمه منظوم دکتر شهریار شهیدی، نشر هما
6. دشت سترون و اشعار دیگر، ت. اس. الیوت، ترجمه پرویز لشکری، انتشارات نیل