با دستهای يك حكاک، بعد از ادای يک آيين

روزی نوشته خواهم شد، روی كتيبه‌ای سنگين


ديدن چقدر دشواراست! در ازدحام قومی كور

حكاك من چه می‌‌داند؟ از اين دو چشم دردآگين


كوچكتر از خودم هستم، در من تحملِ من نيست

در گنج خود نمی‌‌گنجم، ای من! كنار من ننشين


من كمترين صدايم را، بر برگها نويساندم

می‌‌دانم اوج اين فرياد، بالا گرفته از پايين


وقت كتاب خواندن نيست، مردم كتيبه می‌‌خوانند

شادم كنی اگر سطری، از آن كتيبه باشد اين:


آمد نوشت و رفت، آری، رفت‌آمدش نوشتن بود

او از تب نوشتن مُرد، روحش هميشه شاد، آمين


مریم جعفری آذرمانی