یک شعر از کتاب "صدای ارّه می آید"
شبیه کفرِ درختان به خاک پابندم
چرا دو دست دعا را از آسمان کندم؟
هنوز عشقِ خدازادِ من به جز نفرت
به من نداده ولی باز آرزومندم
جنینِ کینهی دیرینه را هزاران سال
به دل کشیدهام امّا کجاست فرزندم؟
چگونه بندهی تحقیر اجتماع شدم؟
منی که هم به یقین در خودم خداوندم
قسم به چهرهی افتادهام که هر لحظه
به یاد مرگ میافتم، اگر نمیخندم
مریم جعفری آذرمانی
+ نوشته شده در پنجم دی ۱۳۹۲ ساعت 6:37 توسط مریم جعفری آذرمانی