من چه گفتم به دختر که ترسید؟ ساعت خواب‌ها را عوض کرد
خواستم تا جوابی بگوید با سکوتش صدا را عوض کرد

خوبی‌ات بیشتر از بدی بود، هی به خود بد نکن آخرش چه؟
سادگی جز تو حرفی ندارد تو نبودی، کجا را عوض کرد؟

آن‌همه شعر حالا کجایند؟ باز باید به دنیا بیایند
تا به خود نقشِ مادر گرفتم کارگردان نما را عوض کرد

ـ آرزو کن که دردی نباشد... ـ درد من آرزو کردنم بود
فلسفه ذهن زیبای من شد؛ جای قانون، شفا را عوض کرد

شعر باید بمیرد نه شاعر، مریم! الله اکبر! خدایی؟
روی انگشت جای قلم ماند، دستِ نفرین، دعا را عوض کرد

مریم جعفری آذرمانی