یک شعر از کتاب " 68ثانیه به اجرای این اُپرا مانده است"
نیاز نیست که شعرش کنم زمستان را
بهارِ یخ زده توصیف میکند آن را
چراغ، مرده ولی زخم هست و میسوزد
به درد خو کن و بنویس شعرِ درمان را
اگرچه سفرهی درد است شاد باش از این
که بار زخم، سبک میکند نمکدان را
خیال شهر اگر از جیغ جغد آلودهست
سپاه آدم برفی قُرُق نکرد آن را
به حکمِ حنجرهی زخمیات تغزّل کن۱
مگر صدای تو پارو کند زمستان را
میان کوه و کمر رشته رشته خون جاریست
به خطّ میخی باید نوشت باران را
مریم جعفری آذرمانی
۱. اشاره به اولین کتاب حسین منزوی با نام "حنجرۀ زخمی تغزّل"
+ نوشته شده در بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ ساعت 3:5 توسط مریم جعفری آذرمانی