ناشر محترم! چه می‌خواهی؟ از تهِ جیب‌های خالیِ من
با فروش هزارها نسخه، شعر شد ثروت خیالی من

من که خیری ندیدم از شُهرت، شهرتِ من غریبیِ من بود
هی به نام تو منتهی شده است، افتخاراتِ احتمالی من

منتقدها که دوره‌ام کردند دستِ تو توی دست‌هاشان بود
هر طرف را که چشم گرداندم یکی آمد به گوش‌مالی من

خرج کردم پشیزهایم را، باز منّت گذاشتی بر من
ضرب در معظلاتِ روح شده، تک تکِ مشکلات مالی من

من نباشم گرسنه می‌مانی، ناشر محترم! ولی... افسوس
آن دهانِ گشادِ تو پیداست از تهِ جیب‌های خالی من

مریم جعفری آذرمانی