حیف! قبل از رسیدن به دنیا، بسته‌ها را فرستاده بودند
من فقط، دیر کردم وگرنه... آرزوهام آماده بودند

قدر خود را نفهمیده بودم فکر کردم شفاخانه این‌جاست
اشتباهی طلا دیدم از دور؛ چرک‌ها را جلا داده بودند

با دو انگشتِ سبّابه در مشت، سیر آفاق و انفس مرا کشت
تک به تک، دوستان، بی‌نشانه، گوشه‌ای پرت، افتاده بودند

گرچه هرگز تقلّب نکردم، مانده‌ام در شبِ اوّلِ قبر
چون سوادم به دردم نمی‌خورْد بس که فرمول‌ها ساده بودند

مریم جعفری آذرمانی


این شعر را با صدای شاعر می‌توانید بشنوید از: اینجا