منم که هرچه که خوبی‌ست بیش و کم کردم
اگرچه گاهی از اوقات هم ستم کردم

به پای دیگِ جهنم نشستم و شب و روز
از آتشی که به پا کرده بود کم کردم

به آبِ توبه، تمام بهشت را شستم
بهشت جای خودم بود پس خودم کردم

همیشه هرچه دلم خواست هیچ‌وقت نشد
همیشه از لج او هرچه خواستم کردم

چنان تمام تنم را به تازیانه گرفت
که اعتراف به کارِ نکرده هم کردم

سلام! خسته نباشی فرشته‌ی مطرود
کنار من بِنِشین تازه چای دم کردم


مریم جعفری آذرمانی