کنار جاده‌ی خاکی علامتی‌ست کبود
درخت بود و نبود آن سیاهْ خطّ عمود

یکی که عکس خودش را گرفت و راه افتاد
به انتظار نشسته‌ست در کناره‌ی رود

دهانِ بازتری خیره داد زد که: به جز
دو چشمِ بسته چه دیدید در برابر دود؟

ـ نشد که خوب بخوانیم خطّ آتش را
تمام منظره را مه کشید ابرِ حسود

به دست‌های زمین‌گیر هم‌چنان می‌رفت
به جز غبار چه باری به دوش جادّه بود؟

مریم جعفری آذرمانی