تا پری باز در صحنه اجرا کند نقش ابلیسی‌اش را

بی‌رمق گفت مرسی و... زد بر تنش عطر پاریسی‌اش را

شیشه‌ی گِردِ عطرش همان جام جم بود و می‌دید در آن
سرگذشتی که آغاز می‌کرده فصل دگردیسی‌اش را

پس نپرسید آیا تنی مانده تا باز بفْروشد آن را
لب، اگر تر کند، دیوِ سرما ترک می‌زند خیسی‌اش را

کوچه با آن همه خانه، باید کنارِ خیابان بخوابد
شوهرانش نباید ببینند حالا زمین‌لیسی‌اش را

پالتوهای مردانه بی‌اعتنا از کنارش گذشتند
برف پوشانده دیگر خودش را و آن عشقِ تندیسی‌اش را

 مریم جعفری آذرمانی