گفت‌‌و‌گو با مريم جعفري‌آذرماني شاعر ‌
شعرم تلفيق احساس و استدلال است

مريم جعفري‌آذرماني ‌از شاعران جوان زن معاصر است، شاعري كه تابه‌حال چهار كتاب «سمفوني روايت قفل شده»، «پيانو»، «هفت» و «زخمه» از او منتشر شده است. زبان شعر «آذرماني»‌گاهي اوقات مردانه است و از فضاي رمانتيك شعرهاي زنانه فاصله مي‌گيرد. ذات اعتراضي در اشعار او به‌خوبي ديده مي‌شود و كنايه‌هاي شاعرانه و ظريف به عميق بودن غزل‌هاي او كمك زيادي كرده است. پنجمين مجموعه غزل‌هاي او در آينده‌اي نزديك به بازار خواهد آمد.

(سيدمهدي موسوي‌تبار)

شعر گفتن را از چه زماني شروع كرديد، اولين شعري كه گفتيد يادتان است؟

خيلي سنم پايين بود و مدرسه مي‌رفتم، البته اولين شعري كه گفتم يادم نيست اما چيزي كه مي‌خواهم برايتان تعريف كنم يكي از آن رفتارهاي شاعرانه است كه مربوط به دوره راهنمايي و زنگ انشا مي‌شود. يك موضوعي بود كلي، فكر كنم مربوط به زندگي مي‌شد و من انشاي خودم را به نظم نوشتم و فكر مي‌كنم كه غزل بود و معلم به من گفت می‌خواسته به من 20 بدهد اما فقط به خاطر اينكه نثر ننوشته بودم و انشايم غزل بود به من 18 داده است. اين خاطره را تعريف كردم كه بگويم يكجور ذاتي و دروني شعر با من بوده است.

مي‌خواهم بدانم كه خودتان چه وقت به اين درك شاعرانه رسيديد و پشتوانه يا مشوقي هم داشته‌ايد يا به تنهايي اين مسير را طي كرده‌ايد؟

با توجه به اينكه شعر فقط نوشتن نيست و به ذهنيت شاعرانه برمي‌گردد، قديمي‌ترين اين رفتارهاي شاعرانه برمي‌گردد به دوران كودكي‌ام. زماني كه من آمادگي مي‌رفتم. اولين روز، يكي از بچه‌هاي كلاس كاري كرد كه نبايد مي‌كرد و معلم او را از كلاس بيرون كرد و بچه‌ها هم به او مي‌خنديدند و من آن زمان خودم را جاي او گذاشتم و فكر مي‌كردم كه چرا به او مي‌خندند. جرقه شعري فكر مي‌كنم كه همين‌ها باشد و اینکه يك اتفاق را يكجور ديگري ببينيم.

تحصيلات شما چقدر به اين حس شاعریتان كمك كرده است. با توجه به اينكه يك‌بار تغيير رشته داده‌ايد.

من معتقدم كه شاعر بايد ذهن استدلالي داشته باشد. حسابداري مي‌خواندم و آن را رها كردم و زبان فرانسه را ادامه دادم. با توجه به اينكه زبان فرانسوي زبان استدلالي است و من هم دوست داشتم كه زبان بخوانم و اعتقاد به ذهن استدلالي در شعر هم دارم گرچه شعر منطق و فلسفه نيست.

تكليف احساس در شعر چه مي‌شود آيا به اين ذهن استدلالي كمك مي‌كند يا لطمه مي‌زند؟

خب، فكر مي‌كنم كه اين تناقض شاعر را به‌وجود مي‌آورد. يعني كمك به شاعر مي‌كند اما من این را فقط در حد يك فرمول كلي قبول دارم و باقی‌اش درک و شعور شاعر است از خودش و اجتماعش. مثلا به نظر من «حسين منزوي» نماينده كامل شعر معاصر است و حاضرم كه براي اين ادعا مدارك و استدلال بياورم نه به‌خاطر اينكه او غزل گفته است.

طبق گفته شما «حسين منزوي»‌كه يكي از قله‌هاي غزل معاصر است اين تلفيق، احساس و ذهن استدلالي را داشته است؟

بله، حتما، مثلا در بيت «نهاده‌ايم قدم از عدم به سوي عدم/ حيات نام مده فصل انتقالی را» اين يك استدلال است كه هم زندگي را دارد و هم از عدم صحبت مي‌كند. از يك عدم به مقصد عدم كه نشانگر ذهن استدلالي است كه تناقض هم دارد. حس و شعور هم دارد.

و اين تناقض چقدر به شعر شما كمك كرده است؟

همين كه در شرايط امروز كسي شعر مي‌گويد با خودش و جامعه‌اش مشكل پيدا مي‌كند. يعني درون جامعه باشد، زندگي كند و شعر هم بگويد. مثلا هم بايد علاقه‌مند باشد، دوست بدارد، پول در بياورد، كار كند و شاعرانگي‌هاي خودش را هم حفظ كند و نمونه‌هاي مختلفي از اين شاعران را داشته‌ايم.
چه زماني تصميم گرفتيد كه كتاب شعرتان را منتشر كنيد؟

از زماني كه هر چه تلاش كرديم، انگار نه انگار كه شعر مي‌گوييم. اين واكنش از هر طرفي بود. از سوي گردانندگان مجلات، جلسه‌هاي ادبي و... خيلي تشويق مي‌شدم البته فقط به صورت شفاهی. شعرهايم مخاطب هم داشت، هر چند كه يك عده دوست نداشتند اين اتفاق بيفتد، از سوي مجلات تخصصي شعر هم هيچ‌گونه واكنش کتبی ديده نمي‌شد. گرچه مخاطبان من در شعرهايم مردم هستند. مردمي كه گاهي با شعرهايي از من ارتباط برقرار مي‌كنند كه متعجبم مي‌كند. من براي مردم شعر مي‌گويم زيرا شاعر كه نيازي به اينها ندارد و مخاطب شعرهايم مي‌تواند هفت نفر يا 70 ميليون نفر باشد. نهايتا دوست دارم مردم مرا قبول كنند. اين مردم هستند كه به شعر نياز دارند.

زبان شعرتان بعد از چهار كتاب به يك استقلال نسبي رسيده است، چه عواملي در استقلال زبانتان نقش داشته است؟

ما در حرف زدنمان هم به لحن‌ها و شیوه‌هاي شخصی مختلف صحبت مي‌كنيم، با توجه به لحن‌هاي مختلف در گفت‌وگوي بين آدم‌ها و با فرض اينكه ممكن است اين آدم‌ها شاعر هم بشوند، اين امر ايجاد مي‌شود يعني كسي كه به يك لحن خاص حرف مي‌زند، اگر شعر بگويد،‌شعرش بدون آنكه بخواهد مانيفست بدهد، همان لحن را پيدا مي‌كند و اگر شاعر خوبي شود، لحنش و زبانش هم قوي مي‌شود و اين لحن زبان شعر من است با تمام آموزه‌هايي كه در اين سال‌ها داشته‌ام.

اگر قبول كنيم كه لحن شما، زبان شعرتان است پس لحن خشني داريد كه در شعر زنان ديگر ديده نمي‌شود، زنانگي در شعرتان خيلي كم ديده مي‌شود. چرا؟

يك دليل اين است كه من هم در معرض اتفاق‌هايي كه براي زنان مي‌افتد، هستم. اما نوع عكس‌العمل و نوع واكنش مهم است، هيچ‌وقت جنسيتي به مسائل نگاه نكردم، بيشتر نگاهم انساني است. اين انسان مي‌تواند زن باشد يا مرد و مشكلات جامعه براي من دغدغه است.

در مورد اسامي كتاب‌هايتان حساسيت داريد؟ معمولا يك سيلابي هستند.

نه. فقط سعي مي‌كنم كه به موسيقي ارتباط داشته باشد. اصراري ندارم كه يك سيلابي باشد، در «زخمه»، «هفت»، «پيانو»، «سمفوني روایت قفل‌شده» اين اتفاق افتاده است و در كتاب جديدم «شصت‌وهشت ثانيه به اجراي يك اپرا مانده است» هم اين اتفاق مي‌افتد. احساس كردم كه «زخمه» بار منفي داشت و بعد از آن خواستم كه اميدوارتر باشم و طراوت در من ديده شود. با توجه به اينكه 68 تا از شعرهایم را آنجا گذاشته‌ام، اين اسم را انتخاب كردم.

در زمان چاپ كتاب‌هايتان مشكل هم داشتيد؟

خيلي مشكل داشتم، در حدي كه واقعا خسته شده بودم. از طرف ناشر و بخشی از جامعه ادبي خيلي مشكلات پيش آمد، بعضی‌ها خيلي راحت مي‌توانستند ناشر به من معرفي كنند اما متاسفانه با ناشرانی برخورد کردم که شرایط خوبی برای نشر کتاب‌هایم فراهم نکردند در واقع شاید بخشی از جامعه ادبی چه شاعر چه ناشر با من به عنوان يك نماد مخالفت مي‌كردند نه يك زن يا يك شاعر. خيلي اذيت شدم. اين اتفاقي است كه براي شاعران جوان ديگر هم ممکن است افتاده باشد.

آينده خودتان و شعرتان را چگونه مي‌بينيد؟

دوست دارم كه تاثيرگذار باشم. در راهي كه طي مي‌كنيم، گاهي اوقات به درختان كنار جاده نگاه مي‌كنيم و حواسمان پرت از مسير مي‌شود. شعرم اگر تاثير‌گذار باشد به آن چيزي كه دوست دارم رسيده‌ام. اگر چه مستقل كار كردن مخصوصا براي زن خيلي سخت است، اما سعي مي‌كنم كه در مسيرم مستقل حركت كنم.

.................................................................................................
این مطلب پیش از این  در تهران امروز (11 اردیبهشت 89)  منتشر شده است.